ملا کوزه اش را دست دخترش داد و سیلی محکمی هم به صورت او زده و گفت:به سر چشمه برو آب بیاور.مبادا آن را بشکنی.دخترک گریه کنان از پیش او رفت.پرسیدند:
چرا کودک بیچاره را اینطور بی جهت زدی؟ گفت:او را زدم که کوزه را نشکند،زیرا اگر بعد از شکستن او را تنبیه نمایم فایده ندارد و آن کوزه برای من کوزه نمی شود.