چهــره بــه چهــره

خدا اینجاست

چهــره بــه چهــره

خدا اینجاست

دعوت

 

بــــاز امشب حق صدایم کرده است 

وارد مهــمان ســـرایم کـــــرده است 

با همه نقصی که در من بوده است 

بـــازهــــم او دعــــوتم بنموده است 

میهمانی شد شـــروع ای عاشقان 

نور حـــق کرده طلوع ای عـــاشقان 

بــــــاز مـــولا سفـــــره‌داری مـی‌کند 

دعـــوت از عبـــد فــــراری مــــی‌کند

رهنمود هائی از استاد احمد مفتی زاده

-کاک احمد

 

1 – علت دردها و مشکلات انسان , ضعف فرهنگی , علمی , کمبود کتاب و کمبود آموزش های اخلاقی نیست . بلکه علت اصلی آن عدم وجود تزکیه می باشد و تزکیه فقط از دین بر می آید زیرا همزمان ذهن و قلب انسان را پرورش می دهد .

2 – اساسی ترین مسئله برای هر مسلمان در هر شرایط و وضعیت این است که پیش و بیش از هر چیز مراقب درون و نفس خود باشد , زیرا در اسلام اصلاح ضمیر و شکست دشمن ( شیطان ) و بستن راههای نفوذش در دنیای پیچیده ی درون جهاد اکبر است و پایه و اساسی است برای جهاد اصغر یعنی شکست دشمن در دنیای بیرون که به التبع ساده تر از  جهاد دنیای درون انسان است .

3 – آنچه دوستی و برادری ایمانی را ثمر بخش می گرداند اخلاص در نیت است و تعهد در عمل باطن و ظاهر .

ادامه مطلب ...

علت دردهای انسانی انسان

  -کاک احمد 

علت دردهای انسانی انسان، نه از ضعف فرهنگی و نه ضعف علمی و نه کمبود کتاب و نه حتی کمبود آموزش اخلاقی است،علت نبودن "تزکیه"* است و تزکیه تنها از دین ساخته است که هم با ذهن و هم قلب سروکار دارد-نه تنها با ذهن- اگر غیر دین ،با قلب سروکار پیدا کند، بدلیل عدم اهلیت، زیانهای گوناگون می رساند. مثلا یا منزوی بار می آورد و یا احساساتهای از قبیل ناسیونالیستهای نازی و ژاپنی و اسمعیلی و... 

انسان با اخلاق دینی -از جهت هم ماهیت و همشمول-خیر و برکت است برای بشریت.اما با اخلاق به معنی محدود عرفی و همچنین با معنی گسترده علمی، به علت صوری بودن، ممکن است بدترین دشمن انسان باشد (مثلا آن روحیه انساندوستی به وجود نمی آید که بی تفاوت نباشد به"معیون"،"اماطه الاذی"و"ابطال صوم و صلوه"............... *آخر گیانه که م !درد اصلی بشریت-کل بشریت-که همه دردهای دیگر ،مستقیما یا غیر مستقیم، معلول آ« است،ناسالمی قلب است. دو جامعه بی سواد سرخ پوست و ذهن انبار سفید پوست در کشور آمریکا را مقایسه کن(قبلا بحثهای مفصل در این باره داشته ایم).دو فرد عامی حمال خدمتگزار صادق بی خیانت و دانشمند خائن فریبکار (حتی با ظاهر "عالم دینی" را مقایسه کن)بحثهای ایمان و علم روشنگر این مسئله است.

طلبه جوان و دختر شاه شبی با هم!!!

شبی طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.

ادامه مطلب ...

اثبات وجود خدا

سفر پیدایش و علم نجوم
به قلم: پیتر و. استونر
عالم نجوم وریاضی

نخستین آیه بخش اول سفر پیدایش این است:" در ابتدا خداوند آسمانها و زمین را آفرید."
من عقیده داشتم که ماده از بین نمیرود اگر چه ما میتوانیم شکل ماده را تغییر دهیم.
ولی شکل دوم باز ماده خواهد بود و مقدارش تغییر نخواهد کرد و عقاید عموم بر آن بود که عالم ماده ، ابتدایی نداشته و انتهایی نخواهد داشت .
یعنی ماده ازلی وابدی است ، و وقتیکه من میخواستم این عقیده را با گفته های سفر پیدایش تطبیق کنم میگفتم اگر دنیا ابتدایی داشته آنرا خدا خلق کرده ، چون این کار به غیر از قدرت خداوندی از نیروی دیگری ساخته نیست.
ادامه مطلب ...

آیا جهان آفریدگاری دارد؟

آیا جهان آفریدگاری دارد؟

در روزگاران پیشین نیز مردم این پرسش را کرده اند و با پیروی از نیروی اندیشه و درک خود گروهی به پرستش ماه و خورشید وستارگان و گروهی به پرستش بتها و اصنام و گروهی به پرستش پروردگار یگانهء توانا گرویده اند ، گروهی دیگر نیز اسیر انکار و الحاد مانده اند.

ادامه مطلب ...

پیامبر از زبان مولانا(۳)

گفت پیغمبر ز سرمای بهار              تن مپوشانید یاران زینهار
زآنک با جان شما آن می‌کند             کان بهاران با درختان می‌کند
لیک بگریزید از سرد خزان             کان کند کو کرد با باغ و رزان
راویان این را به ظاهر برده‌اند          هم بر آن صورت قناعت کرده‌اند
بی‌خبر بودند از جان آن گروه           کوه را دیده ندیده کان به کوه
آن خزان نزد خدا نفس و هواست       عقل و جان عین بهارست و بقاست
مر ترا عقلیست جز وی در نهان        کامل العقلی بجو اندر جهان
جزو تو از کل او کلی شود             عقل کل بر نفس چون غلی شود
پس به تاویل این بود کانفاس پاک         چون بهارست و حیات برگ و تاک
از حدیث اولیا نرم و درشت             تن مپوشان زانک دینت راست پشت
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر         تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر
گرم و سردش نوبهار زندگیست         مایه‌ی صدق و یقین و بندگیست
زان کزو بستان جان‌ها زنده است       زین جواهر بحر دل آگنده است
بر دل عاقل هزاران غم بود              گر ز باغ دل خلالی کم شود

پیامبر از زبان مولانا(۲)

با محمد (ص) بود عشق پاک جفت    بهر عشق او خدا «لولاک» گفت
گـــر نبودی بحـــــــر عشق پاک را     کی وجــــودی دادمی افلاک را
من بر آن افــــــراشتم چرخ سنی     تا علو عشق را فهمی کنــــی

پیامبر از زبان مولانا(۱)

گفت پیغمبر که حق فرموده است     من نگنــجم هیــچ در بالا و پست
در زمین و آسمــــــان و عـرش نیز     من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مؤمن بگنجــــم ای عجـــب     گــر مـرا جـویی در آن دل‌ها طلب

یا نبی

یـــــا رسول الله سی‍‍‍ــــد خــاتم    شد عـــــزادارت عــــالــــم و آدم 

ای غبار رحلتت بر جـان امت    رنج و غمهای تو شد مزد رسالت 

کعبــه و بطحا از غمت بی‌تاب    دل پریشانند مسجــد و محـــــراب 

از مدینه می‌رسد بـانگ بلالت    نغمه غــــم می‌زند در ارتحـــــالت

رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص) بر همگان تسلیت

یا "محمد" لیو به بار و دیده گریانم مه‌که