بررسی علمی نظریه تکامل
حقیقت آن است که نظریه تکامل و منشاء گونهها هنوز در حد فرضیه و نظریه هستند و هیچ دلیل قطعی و یقینی برای اثبات آن وجود ندارد. لذا سؤالات و موارد مبهم بسیاری در این فرضیه به وجود میآید که هرکدام برای خود جایگاه ویژهای داشته و قابل تأمل است و حتی بعضی از دلایل علمی را در رد این نظریه آورده اند که به بعضی از این دلایل می پردازیم:
الف ) بر پایهی پژوهشهای جدید، شامپانزهها گونههای تکامل یافتهتری هستند.
ژنتیکدان تکاملی، جیانزی زانگ و همکارانش در دانشگاه میشیگان در ایالات متحدهی آمریکا، DNA انسان و شامپانزه و میمون رزوس را برای 13888 ژن با هم مقایسه کردند.
برای هر حرف DNA که در آن ژنهای شامپانزه یا انسان با شکل نیایی مشترکمان تفاوت داشت(که از ژن متناظر در میمونهای مککاک استنباط شده بود) پژوهشگران در پی آن بودند که آیا آن تغییر به تولید پروتیین تغییریافتهای میانجامد. در ژنهایی که با انتخاب طبیعی انتقال یافتهاند، نسبت جهشهایی که به پروتیینهای تغییر یافته میانجامند، به طور نامعمول بالاست.
گروه زانگ دریافتند از نزدیک 6 میلیون سال پیش که(گفته میشود) شامپانزه و انسان از نیای مشترکشان جدا شده اند، 233 ژن شامپانزه و فقط 145 ژن انسان با انتخاب طبیعی تغییر کردهاند.
این یافته با آن چه بسیاری از زیستشناسان تکاملی میپنداشتند، متناقض است. زانگ میگوید: ما تمایل داریم تفاوتهای بین خودمان و نیای مشترکمان را سادهتر از تفاوتهای بین شامپانزهها و آن نیای مشترک ببینیم."
او میگوید که این نتیجه معنادار است، زیرا در دوران اخیر جمعیت انسانی از جمعیت شامپانزهها کمتر شده است و در نتیجه ما به نوسانها گترهای در بسامدهای ژنی مستعدتر شدهایم. این پدیده، از اثرگذاری عمیق انتخاب طبیعی بر انسان جلوگیری میکند.
گزارش کامل این پژوهش در مجلهیDOI: 10.1073/pnas.0701705104) PNAS) چاپ شده است.
(Holmes Bob, Chimps 'more evolved' than humans, New Scientist, 16 April 2007)
همانطور که خواندید دانشمندان از نظر علمی در یافتند که شامپانزهها گونههای تکامل یافتهتری نسبت به انسان هستند در صورتی که نظریه تکامل انسان را مو جودی تکامل یافتهتر بیان می کند.
ب) تکامل نظریه ای اثبات نشده است
در سمیناری که در دانشگاه شیکاگو در زمینه مورفولوژی تکاملی برگزار شد، دانشمند برجسته، دکتر پاترسون، سؤال سادهای مطرح کرد: آیا در اینجا کسی هست که بتواند در مورد تکامل، نکتهای قطعی و ثابتشده را عنوان کند؟? سکوتی طولانی بر فضای تالار حکمفرما شد. سرانجام شخصی از گوشهای گفت: ?من یک چیز را با قطع و یقین میدانم: اینکه تکامل را نباید در مدارس تدریس کرد !?
با اینکه بسیاری از مردم عادی بر این باورند که تکامل پدیدهای علمی و اثباتشده میباشد، واقعیت این است که بعد از گذشت 150 سال، تکامل فرضیهای است اثباتنشده و بدون سندیت. در واقع باید گفت که قرائن و شواهد بسیاری تکامل را رد میکنند.
ج) فسیلها تکامل را اثبات نمیکنند
?فسیلها گواه بر تکامل میباشند!? این ادعایی بوده که دانشمندان با صدایی بلند عنوان میکردند. اما مشکلی که در مورد فسیلها وجود دارد، این است که میان حیواناتی که فسیلها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوعشان در عصر ما، هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان بهصورت حیوانات امروزی تحول و تکامل یافتهاند. داروین نیز خود متوجه این نقصان در فرضیه خود بود، اما بر این باور بود که یک روز فسیلهای میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است. .
دانشمندان معتقد به تکامل برای رفع این نقیصه، این نظر را مطرح کردند که تحول با چنان سرعتی رخ داد که فسیلی از آنها باقی نمانده است. طبعاً دلیل و مدرکی علمی در این زمینه وجود ندارد.
د) هومولوژی" تکامل را اثبات نمیکند
هومولوژی نظریهای است که معتقد است ارگانیزمهای زندهای که از ساختاری همسان برخوردارند، از یک اصل واحد ناشی شدهاند و به این ترتیب این نظریه، تکامل را اثبات میکند.
مشکل در اینجاست که نمونههای فراوانی با این نظریه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت کلیوی جانداران را در نظر بگیرید. کلیههای ماهی دارای شکل جنینی کاملاً متفاوتی با خزندگان و پستانداران میباشند. ممکن نیست که آنها از یک ساختار ناشی شده باشند. .
یا به دستگاه گوارش توجه کنیم. اگر همه جانداران از یک اصل ناشی شدهاند، تکامل و تحول این دستگاه در جانداران مختلف نیز میبایست یکسان باشد. اما عکس این صادق است. کوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، دارای دستگاه گوارشیای هستند که بهگونهای متفاوت تحول یافتهاند. نمونههای بسیار دیگری میتوان برای این امر آورد.
و) زائدهها تکامل را اثبات نمیکنند
تکاملگرایان بر این نظر پا میفشردند که بدن جانداران دارای اندامهایی است که امروز دیگر کاربردی ندارند. اندامهایی مثل آپاندیس و لایههای نیمهکروی در چشم زائده نامید شدهاند زیرا در زمان داروین تصور میشد که اینها بلامصرف میباشند. طبق این نظریه، این اندامها در دورههای اولیه هستی کاربردی داشتهاند، اما بهتدریج که انسان خود را با محیط سازگار ساخت، کاربرد خود را از دست دادند. بهعقیده این دسته از دانشمندان، آنها اکنون شاهدی هستند بر آنچه قبلاً بودیم .
باز در این مورد هم شواهد، علیه این نظریه هستند. تمام آنچه که زائده نامیده شده، امروز نیز کاربردی مفید دارند. آپاندیس در واقع غدهای است لنفاوی، و لایه نیمهکروی نیز همچون یک قاشقک، اشیاء خارجی را از داخل چشم جمعآوری میکند. بسیاری از ما شنیدهایم که انسان قبلاً دُم داشته است. این حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان دارای 33 مهره است. هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد که او قبلاً 34 مهره داشته است. فردی بهاسم هِکل بود که نظریه دم انسان را پیش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محکوم به تقلب شد .زیستشناسی مولکولی بیش از سایر عوامل، تکامل را رد میکند!
ز) چیزی بهنام شکل ساده حیات وجود ندارد
در روزگار داروین این عقیده رواج داشت که حیات از اَشکال سادهتر بهسوی اشکال پیچیدهتر حرکت میکند. علم امروزه ثابت کرده است که چیزی بهنام ? شکل ساده حیات ? وجود ندارد. حتی سادهترین سلول باکتری بهگونهای باورنکردنی پیچیده است. آنچه که سلولهای ساده نامیده میشود، شامل DNA و RNA و پروتئین میباشد که به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سیستمهای بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی به یکدیگر وابسته میباشند. لذا این تصور تکاملگرایان که اندامها بهگونهای مستقل تحول مییابند، پذیرفتنی نیست.
ص) آیا اَشکال میانی وجود دارد
نه فقط فسیلهای میانی یافت نشده، بلکه زیستشناسی مولکولی نیز با قطعیت ثابت کرده که در سطح بیوشیمی نیز شکل میانی وجود ندارد. بهاین ترتیب، مثلاً پروتئینها هیچگاه از یک مرحله تا مرحله دیگر تحول نمییابند، بلکه همیشه از نوع تا نوع دیگر تحول پیدا میکنند. پروتئینها از اسید آمینه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههای رنگی در یک گردنبند تصور کنیم، طبق نظر تکاملگرایان، پروتئین وقتی به انواع پیشرفتهتر تبدیل شود، باید مهرهای به این "گردنبند" پروتئین اضافه شود. بنابراین، باید طبعاً انتظار داشت که در جانداران پیشرفتهتر، مهرههای بیشتری بر گردنبند پروتئینی وجود داشته باشد. اما در عمل اینطور نیست. مثلاً بیایید انسان را با دو نوع ماهی مقایسه کنیم (با توجه به اینکه ماهی در طرح تکاملی، پیش از انسان بهوجود آمده است): ماهی بدون آرواره (که در سیر تکامل بسیار قدیمیتر است) و ماهی آروارهدار که جدیدتر است. با کمال تعجب میبینیم که پروتئین موجود در هموگلوبین انسان به پروتئین ماهی بدون آرواره بیشتر شبیه است تا به ماهی آروارهدار، در حالیکه طبق نظر تکاملگرایان میبایست عکس این باشد.
س) عدم قطعیت در اثبات شواهد
همه شواهدی که مخالفین تکامل در دست دارند، تکامل را رد میکند. اما هیچیک از شواهدی که طرفداران تکامل میکوشند ارائه دهند، قطعیت ندارد زیرا هیچگاه نمیتوان آنها را در سیر طولانی تکامل اثبات کرد. مثلاً نمیتوان یک باکتری و یک ماهی را گرفت و گفت که آنها به مراحل مختلف تکامل تعلق دارند، زیرا طبق نظر تکاملگرایان، حیات از 300 میلیون سال پیش آغاز شده، و در این مدت هم باکتری تحول یافته و هم ماهی. هیچکس نمیتواند بگوید که باکتری ساده قبلاً چطور بوده، چون باکتری هم مانند ماهی تحول یافته است. این فرض که باکتری موجود سادهتری است، بیاساس است.
ط) نظم هرگز از بینظمی ناشی نشده
طبق نظر تکاملگرایان، نظم از بینظمی اولیه بهوجود آمده است. این ادعا کاملاً برخلاف قانون دوم ترمودینامیک است که میگوید هر سیستمی بهسوی بینظمی و اضمحلال فزاینده پیش میرود. این اصطلاحات بسیار علمی میباشند، اما ما خودمان در زندگی روزمره شاهد آن هستیم. هیچ استثنای شناختهشدهای در مورد این قانون وجود ندارد. اما تکاملگرایان میکوشند تمام نظریه خود را بر یک استثناء استوار سازند.
ق) تصادفی استهزاءآمیز
فرضیه تکامل، پیدایی حیات را یک تصادف میداند. از نظر آماری پیدایی حیات در اثر تصادف امری محال است. مثلاً در مورد پروتئینی که در هموگلوبین وجود دارد، این احتمال که اسیدهای آمینه بهطرزی درست ترکیب شوند، 1 در 10 به توان 167 میباشد، چیزی که از نظر ریاضی غیرممکن است. تازه این فقط در مورد پروتئین موجود در هموگلوبین است. کاهن اعظمِ تکامل، ریچارد داوکینز، خودش پذیرفته که ?هر سلول شامل اطلاعات کدبندیشده دیجیتالی است که اطلاعات موجود در آن، بیشتر از مجموعه سی جلدی دائرهالمعارف بریتانیکا است.? او این را میپذیرد، با اینحال معتقد است که باید انتظار داشت که افراد هوشمند باور کنند که کتاب پرحجمی چون دائرهالمعارف بریتانیکا در اثر یک تصادف بهوجود آمده باشد!
(:www.kalameh.com , www. hupaa.com)
ف) آزمایشات تامل برانگیز
درخصوص تکامل انسان آزمایشهای جدیدی که صورت گرفته و شواهد علمی که پیدا گردیده است که نه تنها تکامل را در انسان تأیید نمیکنند، بلکه حتی آن را رد مینمایند که به چند مورد اشاره میگردد.چندی پیش رسانههای دنیا اخباری را منتشر نمودند مبنی بر اینکه دانشمندان علم ژنتیک سوئیس، به مقایسه DNA میمونها با انسان پرداختند که نتایج جالبی در پی داشت. این دانشمندان اعلام نمودند که شباهت قابل ملاحظه ای بین DNA انسان و میمون وجود ندارد و اگر میمون و انسان از یک جد مشترک میبودند باید شباهت بیشتری بین DNA آنها وجود میداشت. (خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)
.تحقیقات صورت گرفته توسط دانشمندان لیست بلندبالایی از اختلافات میان DNA انسان با شمپانزه ها و سرنخ هایی از هر آنچه که در این زمینه حیاتی و بسیار مهم است را فراهم کرده است. دکتر «رابرت واترستون» از دانشگاه واشینگتن معتقد است که دانشمندان توانسته اند کاتالوگ DNA شمپانزه ها را آماده کنند و در حال حاضر تنها کاری که باید بکنند این است که اختلافات و شباهت های موجود را محاسبه کنند. وی می گوید: «منظور من این نیست که به سراغ یک ژن مشخص برویم. بلکه باید مجموعه ای از تغییرات را مورد بررسی قرار دهیم.
دکترفرانسیس کالین رئیس اجرایی انستیتوی ملی تحقیق بر روی ژنوم انسان که از پروژه رهبری شده توسط واترستون نیز حمایت می کند، معتقد است: . تعداد اختلافات ژنتیکی میان یک انسان و شمپانزه ۱۰بار بیشتر از اختلافات ژنتیک میان دو انسان با یکدیگر است.واترستون و هم گروهی هایش، به عنوان مثال، ژن هایی که ظاهراً در انسان نسبت به شمپانزه ها یا جوندگان سریع تر دچار تغییر شده اند را مورد بررسی قرار دادند. آنها حدس می زنند که ممکن است این ژن ها در تکامل انسان ها مهم بوده باشند. طبق تحقیقات صورت گرفته کاتالوگ اختلافات ژنتیکی انسان و شمپانزه مشتمل بر ۳۵ میلیون تغییرات تک نوکلئوتیدی، ۵ میلیون اضافه شدن و حذف شدن ژن ها و تعدادی بازآرایی های کروموزومی است.
در تحقیق دیگری که توسط «وولفگانگ انارد» و هم دانشگاهی های او در مرکز انسان شناسی انستیتوی ماکس پلانک صورت گرفت توالی پروتئین ها و الگوهای بیان ژن در بافت های مختلف شمپانزه ها و انسان مورد بررسی قرار گرفت. پس از بررسی های بسیار معلوم شد درحالی که مغز دو گونه اختلافات ظاهری ناچیزی را با یکدیگر نشان می دهند اما فعالیت ژن های انباشته شده در مغز انسان تغییرات بیشتری را نسبت به مغز شمپانزه ها متحمل شده اند.
این دانشمندان دریافتند چندین ژن مضاعف شده که باعث ناهنجاری هایی در انسان می شوند تنها دارای یک کپی در ژنوم شمپانزه ها هستند و این مسئله نیز دلالت بر این دارد که شمپانزه ها به این ناهنجاری ها مبتلا نمی شوند.( ایشنای گانگولی. ترجمه: زینب همتی)
یوو گیلاد (Yoav Gilad) متخصص ژنتیک دانشگاه شیکاگو در یک گزارش گفته است :
مطالعه ژنهای اورانگوتان و شامپانزه نشان داد که تغییرات بسیار کوچکی در ژنهای این جانوران در طول 65 میلیون سال دوران تکامل آنها بوجود آمده و سوال اساسی این است که چرا نحوه عملکرد ژنها در انسان تا این حد متفاوت است و چه تغییراتی در محیط و نحوه زندگی می توانسته باعث این جهش ژنتیکی عظیم در انسان شود.( گفتگو با ادوارد ویلسون - گونه زایى و تنوع زیستى- ترجمه: کاوه فیض اللهى)
غ) عدم ارتباط انسانهای نئوناندرتال با انسانهای امروزی
موضوع دیگر این است که باستانشناسان، اسکلتهای نوعی انسان را پیدا نمودهاند که حدود سی هزار سال پیش زندگی میکردند که نام آن را «نئوناندرتال» گذاشتهاند و دانشمندان تکاملی آنها را نیاکان انسان امروزی معرفی می نمودند. با پیشرفت های بیشتر علمی آنچه که دانشمندان را متعجب کرده این است که بین انسان امروزی و انسان نئوناندرتال، شباهت فامیلی از نظر ژنتیکی وجود ندارد و اینکه این انسان به طور مرموزی نابود شده است و اثری ازآنها باقی نمانده است. و تمام احتمالاتی که بعنوان نظریه بیان شده بود را تحت شعاع قرار داد. مثلاً اینکه آنها از نیاکان نسل امروزی هستند یا اینکه با نسل امروزی وصلت کرده و ممزوج شدهاند. از طرفی هم این موضوع مطابق با نظر اسلام است که قدمت انسان امروزی را حدوداً هفت هزار سال بیان میکند و اینکه قبل از انسان امروزی نیز انسانهای دیگری وجود داشتهاند که با خلقتی جدا از انسان امروزی و همانند آدم و حوا خلق شدهاند.
ج) سردر گمی دانشمندان معتقد به نظریه تکامل
دانشمندان معتقد به نظریه تکامل ادعا می کنند : بیش از 98 درصد DNA و 99 درصد ژنهای انسانها و شامپانزهها یکسان است. با این همه، ما و آنها از نظر ظاهر و رفتار تفاوت زیادی با هم داریم. برای بیش از 30 سال، پیش از آنکه توالی ژنوم انسان یا شامپانزهها تعیین شود، دانشمندان بیان کردهاند که این تفاوت میتواند از شیوهی بیان ژنهای یکسان و نه تفاوت در خود ژنها، برخاسته باشد. پژوهش جدیدی که در مجلهی Nature چاپ شده است، به نظر میرسد این نظریه را ثابت میکند.
یاوو گیلاد( Yoav Gilad )، ژنتیکدانی از دانشگاه شیکاگو و همکارانش، از روش تازهای برای برسی ژنهای سلولها کبدی چهار نخستی(پریمات)، انسان، شامپانزه، اورانگوتان و مکاک(میمون ژاپنی)، بهره گرفتند. پژوهشگران میتوانستند 900 ژن را در هر چهار نخستی باهم مقایسه کنند و تفاوت آنها را در زمینهی بیان ژن ارزیابی کنند. پژوهشگران دریافتند که در هر چهار نخستی میزان تولید مولکول mRNA در بیش از نیمی از ژنها(60 درصد) تفاوتی ندارد. اما در بیان ژن 19 ژن، بین انسان و دیگر نخستیها تفاوت چشمگیری وجود دارد.
گیلاد میگوید:" زمانی که ما بیان ژن را در نظر گرفتیم، دریافتیم که طی 65 میلیون سال از تکامل مکاک، اورانگوتان و شامپانزه، تغییر بسیار اندکی رخ داده است. اما طی 5 میلیون سال جدایی انسان از این نخستیها، تغییر زیادی در این گروه از ژنهای ویژه انباشته شده است."
حدود نیمی از ژنهایی که در انسان بیشتر بیان میشوند، ژنهای عاملهای رونویسی هستند؛ یعنی، ژنهایی رمزدهندهی پروتیینهایی که بیان ژن را در دیگر ژنها تنظیم میکنند. با تغییر اندکی در این ژنهای کارفرما، فرایند تکامل میتواند اثر ژرفی بر بیان ژن بگذارد، بی آنکه احتمال رخ دادن جهشهای منفی را افزایش دهد. گیلاد میگوید: " من فکر نمیکنم نتیجهی پژوهشهای ما سازوکار تازهای را مطرح میکند، اما نخستین گواه تجربی است بر این نظریه که در نخستیها عالی، تکامل ممکن است از راه تغییر بیان ژن کار کند."
گیلاد گمان میکند که تغییر بهنسبت تند در ژنتیک کبد انسان ممکن است پیامد تغییرهای پیشآمده در رژیم غذایی، مانند وابستگی فزاینده به غذای پخته، باشد. او میگوید:" شاید چیزی در فرایند پختن نیاز زیست شیمیایی را برای بیشترین دستیابی به مواد غذایی و نیز نیاز به پردازش کردن زهرهای طبیعی موجود در گیاهان و غذاهای جانوری، تغییر داده است."
این یافته علاوه بر نظریهی تکامل دستاوردهایی برای پزشکی نیز دارد: 9 ژن از 100 ژن بسیار پایدار، وقتی که تغییر میکنند، در روند سرطان درگیر میشوند. به نظر این پژوهشگران " این یافته پیشنهاد میکند که توجه به ژنهایی با میزان بیان ژن حفظ شده در میان نخستیها، در شناسایی ژنهای نامزد برای پژوهشهای مرتبط با بیماریها، میتواند سودمند باشد." همچنین، این یافته تا اندازهای از این راز پرده بر میدارد که چگونه انسان و شامپانزه، که ژنهای مشترک زیادی دارند، میتوانند این همه متفاوت باشند.
(David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,www.sciam.com, March 09, 2006)
خ) زیستشناسی دارای قانون نیست
هر چند داروین در کتاب منشأ انواع بیش از 106 بار از قوانینی صحبت میکند که فرایندهای زیستشناختی خاصی را هدایت میکنند اما از سال 1963 که اسمارت این ادعا را مطرح کرد که «زیستشناسی فاقد قانون است»، بحثهای زیادی دربارة وجود یا عدم وجود قوانین در زیستشناسی درگرفت. از دیدگاه اسمارت یک قانون طبیعت بایستی به لحاظ زمانی و مکانی فاقد محدودیت باشدو به هویات خاص ارجاع نداشته باشد. از دیدگاه اسمارت هیچ تعمیمی در زیستشناسی واجد این شرایط نیست(تامسون2000 ص18ـ17) مطابق این دیدگاه قوانین مندل، قانون هاردی واینبرگ، قانون انتخاب طبیعی و غیره قوانینی واقعی نیستند. نظریه تکامل داروین چارچوبى است که تنوع حیات بر روى زمین در آن درک مى شود. اما در کتاب «اصل انواع» داروین هیچ معادله اى نیست که بتوان با استفاده از آن گفت فلان گونه صد سال یا هزار سال دیگر به چه شکلى در خواهد آمد. زیست شناسى هنوز به آنجا نرسیده است که بتواند با این دقت پیش بینى کند.( نشریه شرق . به نقل از سی پی اچ تئوری)
5- تکامل انسان از منظر اسلام
الف) تکامل در قرآن: آنچه به نظر میرسد این است که تکامل تدریجی انسان از منظر قرآن صحیح نیست. در آیه 30 سوره بقره قرآن کریم میفرماید: «و اذ قال ربک للملائکته انی جاعل فی الارض خلیفته قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدمآء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون»
ترجمه: هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم. پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.
در این آیه فرشتگان بعد از اطلاع از خلقت آدم از خداوند سؤال میکنند که آیا موجودی را میآفرینی که فساد و خونریزی کند؟ گویا فرشتگان قبل از خلقت آدم موجوداتی را مشاهده کرده بودند که همانند آدم بوده و به فساد و خونریزی اقدام کرده بودند که در اکثر تفاسیر یکی از احتمالاتی که نسبت به نوع آن موجودات بیان میکنند این است که آنها هم انسان بودهاند.( تفسیر نمونه- مکارم شیرازی و دیگران- ج اول- ص 172- چاپ سی و هشتم و تفسیر تسنیم- عبدالله جواد آملی- ج سوم- ص 64) از این آیه این گونه فهمیده میشود که خداوند در حالی حضرت آدم (ع) که جد انسان امروزی است را آفرید که قبل از او نیز انسانهای دیگری را خلق کرده بود و آنها نابود شدند و انسان امروزی جایگزین آنها گردیده است. البته با آفرینشی جدای از آنها.
به عبارت دیگر این آیه تکامل تدریجی و این که انسان از موجودی دیگر انشقاق یافته باشد را تأیید نمیکند. در حدیثی از امام علی (ع) سوال میگردد که قبل از آدم (ع) چه بوده، حضرت (ع) می فرمایند : آدم و اگر بارها هم بپرسید، میگوییم: آدم( یعنی انسان های دیگری همانند آدم قبل از او وجود داشته اند) . که ظاهراً این حدیث تکامل تدریجی را رد مینماید.
اما آنچه مهم تر به نظر می رسد این است که محل نزاع در پیدایش نوع انسان بوده است و نه در سایر موجودات. زیرا اصولاً دین اسلام از نحوه پیدایش موجودات دیگر بطور صریح و واضح سخنی به میان نیاوردهاند. هرچند که وجود موجودات دیگر را بدون بیان پیدایش دفعی یا تدریجی (تکاملی)آنها، از جانب خداوند معرفی مینمایند.و حتی گویا قرآن نیز در خصوص سایر موجودات غیر انسان موافق نظر به وجود آمدن تدریجی و تکاملی است. مثلاً قرآن کریم در آیه 30 سوره نبأ میفرماید: «وجعلنا من المآء کل شیء حی»، یعنی: و از آب هرچیزی را زنده گردانیدیم. و یا آیه 45 سوره نور: «والله خلق کل دابه من ماء»، یعنی: و خداست که هر جنبندهای را از آب آفرید.
از آیاتی مانند آیات فوق که اشاره به بوجود آمدن حیات از آب دارد میتوان حیات تکاملی را برداشت نمود که طبق نظریه تکاملی منشاء پیدایش حیات از موجودات تک سلولی اولیهای بوده که در آب دریاها بوجود آمده بودند. و این نظر نیز با سنت خداوند که همان نظم و قانونمداری در هستی و آفرینش است مطابقت بیشتری دارد.
همچنین قرآن هنگامی که داستان طوفان حضرت نوح را بیان میکند، در سوره هود آیه 40 می فرمایید: ........ درآن هنگام به نوح خطاب کردیم تو با خود (در کشتی )از هرنوع حیوان دو فرد (نر و ماده بر کشتی سوار کن) .............
که دراینجا این سوال پیش می آید که اگر خداوند حیوانات را دفعی آفریده بود ، باز هم میتوانست آنها را بعد از طوفان نوح بیافریند. ولی خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان می دهد که برای بقای نسل حیوانات از هر کدام جفتی را در کشتی سوار نماید.که شاید بتوان گفت : این داستان موید وجود قانون تکامل در میان حیوانات غیر انسان است.
همچنین قرآن مطلب بسیار جالب دیگری را بیان می کند که بسیار قابل تامل است و آن اینکه قرآن در چند آیه از قومی صحبت می کند که بر اثر گناهان تبدیل به میمون و بوزینه گردیده اند.(مسخ گردیده اند) به عبارت دیگر قرآن منشاء نوعی از میمون را انسان معرفی میکند و میگوید که انسان اجداد این نوع میمون ها است نه این که این میمون ها اجداد انسان باشد . یعنی ممکن است شباهت میان میمون های انسان نما و انسان همین مسخ شدن عده ای از انسانها باشد که قرآن به آن اشاره می نماید. آیاتی که در آن قرآن به این موضوع اشاره نموده عبارتند از : آیه 65 سوره بقره میفرماید : محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند گفتیم بوزینه شوید .
وآیه 60 سوره مائده میفرماید : ..........کدام قوم را نزد خدای بدترین پاداش است کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرد و آنان را به بوزینه و خوک مسخ نمود...........
وهمچنین آیه 166سوره اعراف میفرماید : آنگاه که سر کشی و تکبر کرده و آنچه ممنوع بود مرتکب شدند گفتیم به شکل بوزینه شوید که بس دور و بازمانده از رحمت خدا باشید .
البته به این احتمال ایرادی وارد است و آن اینکه بعضی از علما اعتقاد دارند که افرادی که مسخ می شوند مدت زیادی زنده نخواهند بود و ممکن است این قوم بعد از مسخ شدن از بین رفته باشند.
ب) تکامل در روایات: در کتاب توحید از حضرت صادق (ع) در حدیثی نقل میکنند که فرمود: شاید تو فکر میکنی که خداوند جز شما بشری نیافریده است، بلی به خدا قسم که خداوند هزار هزار آدم آفریده که شما در آخرین سلسله قرار دارید.
ابن میثم در شرح نهج البلاغه از حضرت باقر روایتی نقل کرده که به همین مضمون است، و صدوق در خصال نیز آن را نقل نموده است.
در کتاب خصال از امام محمد باقر(ع) است که فرمود: خداوند عزوجل از آن روز که زمین را آفریده ، هفت عالم را در آن پدید آورده است و انسانهای این عوالم از فرزندان آدم نبودهاند و خلقتشان از ادیم زمین است و خداوند آنها رایکی پس از دیگری با جهان مربوط به خودشان در زمین منزل داد، و سپس آدم ابوالبشر را آفرید و فرزندانش را از او پدید آورد.
در نهج البیان شیبانی است که عمرو بن ابی المقدام از پدرش نقل میکند که گفت از امام محمدباقر (ع) پرسیدم: خداوند حواء را از چه آفرید؟ فرمود: این مردم چه میگویند؟ گفتم: میگویند خداوند او را از دندهای از دندههای آدم آفریده است. امام (ع) فرمود: دروغ میگویند. آیا خداوند عاجز بود از اینکه وی را از چیز دیگری بیافریند؟ گفتم: جانم فدای تو باد. وی را از چه آفرید؟ امام (ع) فرمود: پدرم از پدرانش به من خبر داد و گفت که پیغمبر (ص) فرموده است:خداوند تبارک و تعالی یک قبضه از خاک برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط کرد (هر دو دستش راست است) و از آن آدم را آفرید. قسمتی از خاک زیاد آمد و حوا را از آن آفرید. صدوق از عمرو مثل آن را روایت کرده است.( تفسیر المیزان- علامه محمدحسین طباطبایی- ترجمه محمدرضا صالحی کرمانی و سید محمد خامنه ، چاپ پنجم 1370- ج 4- ص 247 و 248.)
آنچه از ظاهر این روایات بدست میآید این است که آنها تکامل تدریجی انسان را تأیید نمیکنند.
ج) تکامل در فلسفه اسلامی: در کتابهای منطق مانند حاشیه ملا عبدالله وقتی میخواستند مثال ذکرکنند دربارة اینکه افراد یک نوع نامتناهی باشد، میگفتند مثل نفوس ناطقه به عقیده فلاسفه. به عقیدة حکما عدد نفوس ناطقه (نفوس انسانی) متناهی نیست. چرا؟
چون زمان متناهی نیست و در هر زمانی هم انسان بوده است، پس عدد نفوس ناطقه لایتناهی است. این نظریه یک پایه توحیدی داشته است و یک پایه طبیعی. پایه توحیدیاش این بوده است که آن طبقات از فلاسفه انفکاک خلقت از خالق را نمیتوانستند قبول کنند و قبول هم نمیکردند، از نظر علم الهی میگفتند که تا خدا بوده است خلقت هم بوده است. چون ذات الهی ازلی است، فیض و خلقت الهی هم ازلی است. انفکاک خلقت از خالق را به هیچ وجه نمیپذیرفتند و قابل قبول نمیدانستند. یعنی اگر کسی خیال کند که ذات خدا ازلی است ولی این ذات ازلی بلامخلوق بوده، مدتی بوده، یک مرتبه مثلاً در صدهزار سال پیش، یک میلیون سال پیش، صد میلیون سال، میلیاردها سال پیش – بالاخره هرچه بگوئیم، این زمان محدود میشود و او نامحدود است- به فکر خلقت کردن افتاد، این غلط است. (شهید مطهری – ج 4- ص 226 و 227 )
6- نحوه تعارض تکامل با دین
داروینیسم نزد فیلسوفان تجربه گرا و علم مشرب به فلسفه ای مبّدل شد که تفسیر ماتریالیستی هستی پیام آن است این هستی شناسی داروینیستی از جهات مختلف با اندیشه و عقاید دینی تعارض دارد از جملۀ این تعارض ها عبارتند از :
الف - تعارض در آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی :
داروینیسم منکر آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی شد و نیرومندترین ضربه را به نظریۀ متافیزیکی طبیعت وارد آورد طبق این نظریه آیاتی که در سفر پیدایش تورات و همچنین قرآن در مورد خلقت انسان نازل شده اند سخن کذبی تلقی شدند که واقعیّت نداشته اند!!
ب- تعارض در علت العلل اولیه :
پس از کشف و پیدایش « اصل علیّت » طبعاً این فکر سلسله اعصاب مغزی انسان را به حرکت در می آورد که : « نخستین علت عالم » چیست ؟ علت العلل اولیه ای که پدید آورندۀ این همه نقشهای گوناگون ، این صحنه های مختلف ، این موجودات رنگارنگ کیست ؟ یا چیست ؟ الهیون بر این باورند که باید مبدا حقیقی را در ماوراء این دستگاه آنجا که از دستخوش تحولات بیرون است ، و دست قوانین عالم ماده بدامان آن نمی رسد جستجو کرد در صورتیکه مادیون علت العلل اولیه را به مجموعه ای از عوامل طبیعی نسبت می دهند که جزء طبیعت است و ارتباطی با نیروی ماوراءالطبیعه ندارد.
ج- تعارض در برهان نظم :
داروینیسم با تاکید بر نظم داری طبیعت ، آن را برخلاف برهان نظم و مدبّرانه بودن خلقت می داند چرا که از طریق نشان دادن علت فاعلی پدیدارهای زیستی نیازی به فرض علت غایی نمی یابد یعنی تکامل از قوانین طبیعی تبعیت می کند که جنبۀ تصادفی و نامحدود در تحول انواع دارد به عبارتی دگرگونی ها اساساً اتفاقی رخ می دهند و هیچ عاملی مگر فشار محیط به تکامل سمت و سو نمی دهد پس داروینیسم نظم حاکم بر خلقت را از طریق بی نظمی تفسیر می نماید
د- تعارض در نظام ارزشها و اصول اخلاقی :
این نظریه همانگونه که هستی شناسی و انسان شناسی افراد را تحت تاثیر قرارداد ، به منزلۀ الگوئی برای نظریه پردازان اخلاق نیز به کار رفت و موجب ظهور اخلاق داروینیستی گردید به عبارتی چون در طبیعت تنازع بقاء و انتخاب اصلح و انسب ناموس طبیعت است ، پس در جامعه و عالم انسانها نیز باید اینگونه باشد و مطابق این قانون وحشیانه هر نیرومندی باید ذیحق باشد که ضعیف را از میان ببرد نظامی که در آن حذف ضعیف توسط قوی ارزش تلقی شد و هر گونه اقدامی در خلاف جهت مسیر تکاملی بقای اصلح ضد ارزش قلمداد گشت آنوقت مبانی انسانی و اصول اخلاقی چطور میشود؟طبق این اصل جنگ و خونریزی در اجتماعات بشری مثل سایر حیوانات امری حتمی است چرا که نوع انسان نیز مانند سایر انواع جانداران بر اثر تکثیر مثل فراوان دچار کمبود مواد حیاتی می شود و به دنبال آن تنازع برای ادامۀ حیات و زندگی شروع خواهد شد همین تنازع مقدمۀ انتخاب اصلح خواهد بود .
در نتیجه دستگیری از تهیدستان ، خدمت به بیچارگان ، اشاعۀ بهداشت و درمان ، یاری به درماندگان ، طبابت ، و... همه شر محسوب گشتند کلماتی از قبیل مهر و عاطفه ، صمیمیت و برادری و کمک به همنوع و ....مفهوم واقعی خود را از دست دادند پر واضح است که چنین نظام اخلاقی با نظام اخلاقی دینی که سراسر ترغیب به خدمت به محرومان است منافات کامل دارد .
طبقۀ سرمایه دار خود را در پهنۀ رقابت اجتماعی با استناد به همین اصل خود را موفق و پیروز و محق میداند و شایسته تر بودن را با اندوختن مال و قدرت اجتماعی بیشتر معنا می کند . بشریت شاهد دو جنگ جهانی بود که حیوانات از دیدن آن شرم داشتند اخلاقیات فرو ریخت و هم اکنون نیز در معرض تهدید جنگ جهانی سوم می باشیم روشنفکران و اندیشمندان جهان طرحهای بسیاری جهت عدم تکرار این گونه کشتارهای وحشیانه و استقرار صلح در جهان ارائه دادند: 1- تشکیل سازمان ملل 2- تشکیل سازمانهای عمومی 3- افزایش اتحادیه ها 4- صلیب سرخ جهانی5- گفتگوی تمدنها ....
ه - تعارض در تفسیر حکیمانه و هدفدارانۀ خلقت :
داروینیسم خلقت موجودات زنده و منجمله انسان را بی هدف و تصادفی می داند و نظم داری عالم را بدون فرض غایت ، هدف و تدبیر و تنها با تکیه بر علل طبیعی فاعلی آن ، تفسیر می کند و نظم را حاصل بی نظمی و محصول تحول و تکامل کور خلقت میداند و در تفسیر موجودات نیازی نیست به اینکه بگوئیم جهان برای رسیدن به هدفی آفریده شده است بلکه کلیۀ موجودات زنده در شبکۀ حیات تنها با قانون طبیعی مکانیکی اداره می شوند و انسان نیز به عنوان یکی از جانداران بی حساب این شبکه شناسانده شد که در اواخر دوران سوم زمین شناسی ، از بین گروه میمونهای انسان نما برخاسته است. در صورتیکه الهیون این خلقت ها را نتیجۀ ارادۀ یک ذات با شعور و آگاه می شمارند در چشم انسان متدیّن که در خلقت آسمانها و زمین تدبّر می کند و در همۀ حالات به یاد خداست ، خداوند جهان را عبث و بیهوده نیافریده است بلکه جهان آفرینش با حکمت و تدبیری الهی در خدمت به انسان به وجود آمده تا او را در حرکت استکمالی به کمال نهائی که مقام قرب الهی است برساند .
و- تعارض در کرامت قدسی انسان :
جایگاه رفیع و مقام والای آدمی در نظام آفرینش از ارکان اندیشۀ دینی است در بینش دینی محور خلقت و غایت آفرینش موجودات انسان است بشر همواره بر این باور بود که ستارگان که زینت بخش آسمانند برای خاطر او می درخشیدند و گلها بخاطر انبساط خاطر انسان می روئیدند و تپه ها برای خوشی انسان بر پا بودند اما نظریۀ داروین بی همتایی مقام بشر و اشرف مخلوقات بودن انسان را نقص کرد طبق نظر داروین تفاوت اساسی بین انسان و حیوان وجود ندارد . هاکسلی ادعا کرد بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمتری هست تا بین عالیترین و پست ترین میمونها . انسان مانند سایر حیوانات محصول تغییرات اتفاقی و تنازع بقاء و زادۀ بخت و اتفاق کور و بی قانون است.
پوشه ، انسان شناس فرانسوی در سال (1864) به خوانندگان آثار خود اندرز داد که «دیگر خود را بازیگر اصلی صحنۀ طبیعت نپنداریم و بدون هراس از پله های مدارج انسانی پائین آئیم!! » .
منبع:http://fekr14.blogfa.com/post-118.aspx